شیخی پارسا را در راه دیدم که خسته بر جا نشسته

پرسیدم از چه این گونه ملول گشته ای

گفت راه دراز است و کول بار غمم زیاد ....!!

گفتم غم هایت برای من ، بخند!

سبک بار شد و سرخوش به راهش ادامه داد....

اما....

ندانست شادی اش را خواستم ؛

نه رفتنش را............!

کسب و کار در سه ثانیه

letvcinfo.ir/?download=2157749