عنوان: گذر زمان جبری فرا راه معماری سنتی

برای زندگی روزمره امروزی آیا معماری سنتی می تواند جوابگوی نیازهای ما باشد؟

آیا دائم نشستن و فکر کردن به مسائل فلسفی ،فرهنگی وهویتی می تواند مشکلات مارا حل کند؟

گذر زمان جبر را وارد میکند ،جبری که معماران ومخاطبان را از معماری سنتی جدا ویا دور می کند،این جبر می تواند جبر اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی،تکنولوژیک ویا سیاسی باشد،به هر حال موجودیت جبردر تمامی موارد فوق بر اثر گذر زمان است ، هنرو معماری همیشه و در همه حال تابع اصول و ضوابط معین و شناخته شده ای است و پیوندی استوار و ناگسستنی با فرهنگ، الگوهای رفتاری و ارزشهای جامعه داردو به همین دلیل است که سبک های معماری هر دوره ،انعکاسی از فرهنگ و هنر آن دوره محسوب می شود، همچنانکه تغییرات در معماری با تغییراتی که در سایر عرصه های زندگی به وقوع می پیوندد متناسب است،و این تغییرات لازمه معماری پو یا و زنده است تا بتواند نیازهای جدید انسان را پاسخگو باشد. هر سبک جدید معماری بر اصول، روشها و سنتهای سبک های پیشین استوار است و به همین علت است که بین سبکهای گوناگون معماری در گذشته رابطه ای محکم وجود دارد به طوری که مرزبندی در بین آنها دشوار به نظر می رسد. این نزدیکی اصول و روشهای معمار در بین سبکهای مختلف نشات گرفته از فرهنگ، سنن و الگوهای رفتاری مشابه افراد جامعه می باشد که با اندک تغییرات در شیوه های جدید زندگی و فرهنگ مردم که ریشه در زمان دارد،به علت پاسخگویی به نیازها جدید باعث به وجود آمدن سبکهای معماری می شده،پس باید گفت که زمان همیشه در حرکت است و آن قومی موفق است که نيازهای معماری جامعه را درک کند و زمان و مکان جامعه خود را بشناسد، معماری باید در جهان آزاد صورت پذیرد جهان آزاد بدان معنا نيست كه تمام مكان‌هاي خاص لزوماً هويت‌شان را از دست بدهند و جملگي شبيه به هم شوند، جهان آزاد، جهان ارتباطات و تغييرات است، و مستلزم نوعي گونه‌گوني ‌است. به بيان ديگر، زندگي ضرورتاً با خصوصيات محلي رابطه دارد، و تجسم هر نوع جهان بايد تجلي اين خصوصيات را با نیاز و تکنولوژی روزدر بر گيردو اينكه معماري مي‌تواند ريشه در محل داشته باشد و با زمان به جلو گام بردارد یعنی می توان بر فراگير و به روز بودن آن تأكيد داشت،در واقع می توان رشد سنت جدید را در معماری از ابتدای تاریخ تا کنون مشاهده کرد، پس نمی توان گفت ظهور معماری جدید که بر اساس همان فرهنگ و الگوهای رفتاری انسان در زمان خویش و بر اساس نیازها و امکانات جدید و نه بر اساس فرهنگ ، نیازهاو محدودیتهای گذشته شکل گرفته است ،باعث گسست پیوندهای محکم و استوار بین برخی از مظاهر و جلوه های زندگی با فرهنگ جامعه و در نتیجه از بین رفتن معماری سنتی شده است زیرا اگر اینگونه می بود بایستی تمامی سبکهای معماری که باعث رشد ، پیشرفت و تکامل معماری در طول زمان شده است به دلیل آنکه سبک قبلی خود را دگرگون کرده و یا تکامل بخشیده را مخل و نابود کننده معماری سنتی و هویت معماری بدانیم و طبق دیدگاه و نظریه سنت گرایان متعصب بگوییم که اصولاً انسانها وظیفه نداشتند که عمر و توان خویش را صرف کشف یااختراع و ایده های جدید و برپایی چنین دستاوردهایی نمایند و می بایستی گرایش به سنتها و راههای گذشته داشته باشند، هر چند با کمی تامل می توان سنت گرایی آنان را با پیشرفت همان سنت در طول زمان به چالش کشید،زیرا ممکن است که همان چیزی که امروز مدرن است فردا سنت شود.به نظر من و بسیاری دیگر، سنت چیزی در گذشته نیست ،سنت همیشه با ماست و خواهد بود سنت نیاز واعتقاد ما در دورانی است که در آن به سر می بریم، البته شاید معماری مبتني بر سنت باشد اما ديگر متعلق به آن نيست، معماری همیشه و در همه حال با زمان همراه و هم قدم بوده است، و این زمان است که بر اساس ماهیت و جبر خویش فرهنگها،سنن و الگوهای رفتاری را می سازد و یا تغییر می دهد، باید بپذیریم که معماری و هنرهای سنتی یکی پس از دیگری بر اثر جبر گذر زمان از بین خواهند رفت همانگونه که از ابتدا تا به حال در هر دوره کم رنگ وکم رنگ تر شده و در آخر ضعیف یا از بین رفته اند. سنت بايد گسست كامل از آن باشد منتها گسستي كه آگاهانه و هوشيارانه است و به بقاي فرهنگ مي‌انديشد نه تخريب آن، سنت متعصب حاصل يك جهان‌نگري مداوم و تقلیدی است كه امروز منسوخ شده، به هر حال جبر زمان و جود دارد و بهترین راه مقابله با آن همراهی با آن است ،یعنی با این جبر همراه شد و آن را واقعیتی غیر قابل انکار دانست.

اگرمعماری سنتی و ايراني نمي‌تواند تکنولوژی و روشهای معاصر را در خود جا دهد و نیاز امروز را بر طرف کند به اين خاطر است كه نتوانسته با تپش‌هاي زندگي امروزی همراه شود، اتفاقي كه در شعر معاصر با هوشمندي نيما افتاد گسستن از سنت شعر كلاسيك بودکه از راه نقد آن اتفاق افتاد. نيما به اين نتيجه رسيد كه جهان‌بيني شاعر كلاسيك مبتني بر سوبژكتيويته است؛ او به پيرامون خود نگاه عيني و ابژكتيو ندارد. نيما سعي كرد كه اين رويه را در شعر خود دنبال نكند. خوب! اين يعني نقد تاريخ. اما نغمه‌هاي محزون موسيقي ،معماری و دیگر هنرهای ایرانی هنوز هم گرفتار همان جهان‌بيني سوبژكتيو است كه از ديرباز بر كليت فرهنگ ما حاكم بوده است. به همين دليل پاسخگوي نياز نسل امروز نيست. من متاسفم كه هنوز چنان نگاه هويت‌خواهانه و متصلبي بر هنرهاو معماری ايراني حاكم است كه حاضر نيست به آن نگاه انتقادي بيندازد و طرحي نو بياورد ...

گویا جبری که از آن سخن به میان است در خصوص معماری ایرانی به جای تکامل تدریجی آن بر اساس نیازهای روز و نوع جهان بینی و فرهنگ و هویت ایرانی جبری است کنترل نشده که متاسفانه سعی درحذف معماری ایرانی و جایگزینی آن با معماری همگام با زمان ،مطابق با نیازهای جدید به روز و بسته بندی شده اما وارداتی دارد ،و به نظر من این هیچ دلیلی ندارد مگر مقابله متعصبانه بعضی افراد که سعی در حفظ هنر و معماری ایرانی به شکل سنتی خود(سنت متعصبانه) و عدم توجه به جبر زمان هستند و بدون توجه به قابلیتهای جدید در معماری ایرانی و نیازهای جدید بشری بر سنتی بودن آن اصرار می ورزند و مخالف با همگام نمودن آن با زمان بر اساس اصول و فرهنگ و جهان بینی ایرانی هستند.